جان کلام
اشکان ارشادی هستم از کرمانشاه
بنام خداوند جان بخش.
گرچه جان به لبم آمد ولی جان به لبم آمد. ( ایهام زیبایی گفتم. )
این چندروز که وب اشخانی را حذف کردم خیلی فکر کردم. به این فکر میکردم که چرا هردفعه بعداز اینکه وب پر مخاطبی پیدا میکنم و درست میکنم ولی آخرش منجر به حذف یعنی مجبور به حذف می شوم.
دلیل ها را فعلا تا جایی که به ذهنم رسیده نوشته ام.
اول کار بگویم که : جنگ اول بهتر از صلح آخر.
پس اول کار خیلی از گفتنی ها را بگوییم بهترست تا ناپیدا بماند. حتی نسبت به دوست همتبار خودم نیز اگر از اول خیلی چیزها را روشن کنیم بهترست و دو روز دیگر من و جناب رحمت حاجی سعدین رودرروی هم قرار نمی گیریم که متاسفانه در چنین موارد دعوا اکثرا هر حرفی ردوبدل می شود و چیزی جز شرمندگی برای هر دو طرف باقی نمی ماند.
دلیل اول را در زبان تند و تیغدارم می بینم. کسانیکه در آذرماه بدنیا آمده اند تحت تأثیر غول بزرگ گازی یعنی سیاره مشتری هستند و زبانشان تیغ دارد. کلمات در زبانشان همانند همان تیر و کمان است که نشانه آذرماه است. من گل نیستم ولی اگر گل باشم ، بی خار نیستم.
بقول حافظ : « حرف معقول بفرما! گل بی خار کجاست ؟ »
دلیل دوم ، عدم تعاون و تعامل حقیقی چه از جانب دیگران و چه از جانب خودم.
جملهی زیر بار نژادپرستی داره، ولی جالبه :
« هم خونه! هم خون نمیشه! »
دلیل سوم ، متوجه شدم که اکثر مخاطبان ، در حقیقت نمی دانند حرف این وب چیست؟
یکبار از تاریخ می نویسم ! یکبار از ادبیات! یکبار از زبانهای کُردی و ترکی و عربی و فارسی! یکبار خاطره! یکبار تجربه نویسی! یکبار تجزیه و تحلیل های مختلف و...
پس باید هفته ، مشخص کنم و به این وسیله هم ذهن خودم آرام و منسجم نگهداری کنم و هم ذهن خواننده مشوش نشود.
دلیل چهارم ، مطالب من ، پارت بندی ندارد و همین عدم بخش بخشی ، خواننده را در نظر و و پرسش به بی فکری می اندازد و ذهنش یاری نمی دهد که چه باید بنویسد.
دلیل پنجم که واقعا مهم است.
برای نوشتههای خودم حداقل سن تعیین کنم و اگر مخاطب دیگر خودش رعایت نکرد دیگر از ما گفتن بوده و کار خود بانجام رساندهایم. نتایج و تجربیات و مطالعات من 36ساله بسیار متفاوت از بچههای دیگر است. برایم جالب بود که یکی از مخاطبانم فرق بین دختر با زن را نمی دانست. در نظراتش می نوشت : از دخترها می خواهم که از کنار نوشتهی شما با لبخند رد شوند. من بارها نوشتم که روی سخن این مطلب من با زنان بود نه با دخترها! و آخرالامر معنا کردم که زن با دختر دارای تفاوت معنایی و حتی شرعیست. همچنین مخاطبانی با چهارده سال ، مطالبی از من می خوانند که اصلا مقتضی سن آنان نیست. پس باید سن مطالعه تعیین کنم و عدم رعایت دیگر پای خودشان است.
دلیل ششم
نوشتههای جنجالی
این نوع نوشته ها بسیار هیجان انگیزند و حتی باعث حرکت می شود و همیشه پر مخاطب ترین نوشتههای من همین نوشته های جنجالی و هیجان انگیز بوده! ولی با این حال چرا دیگر نمی نویسم؟؟؟ و چرا از ایجاد بحثهای مفید نیز فاصله گرفتهام؟ دلیل مهم این هست که من با نام حقیقی ام یعنی اشکان ارشادی از کرمانشاه مطلب می نویسم ولی شما با نام مستعار نظر می گذارید و احتمال اینکه من متهم به تشویق اذهان عمومی بشوم و تعزیر و حبس شوم وجود دارد!!! پس ناگزیرم فقط در مورد فارسی و کُرد بنویسم که به خودم ارتباط دارد و قید آنهمه تحقیق در مورد زبانهای ترکی را بزنم چون بازخورد مناسبی ندیدم. هیچکس هم درک نکرد که من تحقیقی می نویسم و اصلا سفسطه و مغلطه نمیکنم. اگر فرهنگ دموکراتی و دوستانه و بدون منظور و بد برداشتی باشد حتما می نویسم ولی فعلا عقل حکم میکند : « سری که درد نمیکند! دستمالش نبندم! »
هنوز التهابی که در سراسر وجودم بعداز مطلب « خلفای راشدین » در راستای تاریخ شناسی نوشتم در وجودم هست!
یکی نوشت : چرا جز حضرت علی ع سه نفر قبلی را هم با حضرت نوشته ای.
گفتم : از روی احترام و حضرت عنوانی احترامیست.
کاربری دیگر خصوصی نظر گذاشت و من از روی احتیاط پست را ویرایش کردم. ولی بعد حدیثی نوشت و و گفت این حدیث جعلیست! در جوابش فقط نوشتم : برادر گرامی ، نظر شما در راستای آزادی بیان در وب اشخانی تأیید می شود ولی لطف کنید و بنویسید که چگونه و توسط چه علمایی جعلی شناخته شده تا خوانندگان از اعتبار لازمه نیز بدانند. من اصلا اجبارش نکردم و دیگر ادامه نداد.
کاربری دیگر چه خصوصی و چه عمومی کامنتهایی گذاشت که من چون بحث و جدل مانند بود برخی را منتشر نکردم. و از آن برادر عذر خواستم و بقولی ماجرا را ختم به خیر کردم ولی نهضت ادامه داشت.
دختر ترکی آمد و نوشت که آره ما زبانا میگیم : ...ره لعنت. ولی مورد داشتیم دعوا و خون ریزان شده.
پسری هم سواستفاده کرد و آمد به خلیفه فاتح ایران ناسزا گفت.
اینان اصلا امنیت و حتی حرمت من نویسنده را در نظر نگرفتند و اصلا گوششان بدهکار این نبود که این پست فقط در جهت درک تاریخ است.
من کامنتها را طبق معمول کامل و بلند جواب می دادم تا اینکه اشتباه کردم و در پاسخ به کامنتی نوشتم :
کرمانشاه حتی کردهای یهودی ، اهل حق و همچنین مسیحی و... دارد و متأسفانه بحث کشیده شد به الحق ها و من فقط جوابهایی بسته می دادم. و به مبهم گفتن بسنده می کردم ولی بچهها بسنده نمی کردند. برخی از بچهها از من می پرسیدند که به ما بگو ، اهل حق دقیقا پیروی چیست؟
چیزی را از من می پرسیدند که حتی بزرگان نیز با احتیاط حتما پاسخ می دهند. من فقط نوشتم :
الحق ها کُردند و تنومند هستند و بدنی قوی دارند و سبیل های بلندی دارند و در دالاهو امامزاده دارند. دیگر همین و هرچه خواندهام یا شنیدهام یا پرسیده ام را نمی توانم درین وب منتشر کنم. خواهشمندم در پرسش رعایت جوابدهنده را بکنید.
از اینکه بچهها دوست دارند بدانند حرفی نیست. من خودم نیز هنوز که هنوزست دوست دارم خیلی چیزها را بدانم ولی همیشه مرزی برای سؤال پرسیدن قائلم.
همچنین پشت دستم داغ کردم که دیگر زبانهای کردی و فارسی و تاریخ واضح چیزی ننویسم و مورد حمله قرار نگیرم.
دلیل هفتم
قبل از اظهارنظر و اظهارفضل بدانید و مطمئن شوید که علاقه و نظر نویسنده ، همیشه با شما یکی نیست. و دلیلی نیز بر تحمیل توسط هیچکس بر دیگری نباید باشد.
دلیل هشتم
ظرفیت مخاطبان را بشناسم و حتما دیر پاسخ بدهم تا هم کامل و در آرامش جواب بدهم و هم اینکه نظرات ویرایش نشود و ناخوانایی ایجاد شود.
دلیل نهم
بر روی قولهای خودم که می دهم باشم ، مثلا خانمی کُرد از کردهای گیلان از من خواست که کردی را شروع کنم و در موردش بنویسم. این قول به تاریخ پیوست چون خودم را اسیر جروبحث های بیهوده کردم و تا آنجایی پیش رفت که مرا گول بزند کسی و سپس صفحه فیشینگ برای هک من وصل کند.
دلیل دهم
خودم را اسیر و دلبسته نظر نکنم که که خواننده مقید خودش نظر می گذارد. همچنین از نظرات برای تکمیل مطلب استفاده کنم.
دلیل یازدهم
دسته بندی کنم و در نهایت آنقدر پیش نروم که از دست خودم نیز در برود. آرشیو نیز برداشته شود.
دلیل دوازدهم
هرچند نالیدن از بی پولی و مشکلات مخدر منست ولی برای خیلیها آزاردهنده هست پس این مخدر را برای جای دیگری می گذارم.
دلیل سیزدهم
همواره روی اخلاق و ادب متمرکز باشم و خودم را نبازم. با باخته شدن روح من ، بقیه نیز بازنده می شوند. پس ثابت قدم باشم.
دلیل چهاردهم
من اصلا وقتی برای جواب دادن و آمدن وب تعیین نکردم و اینطوری جا افتاد که من همیشه باید در دسترس باشم. پس باید وقتی مشخص کنم تا انرژیها بیهوده هدر نروند.
دلیل پانزدهم
برای فالو و آنفالو تلاش نکنم. همین الان دوست عزیز ، رحمت حاجی سعدین گفت که 361 بک لینک داری و حیفه که وب را حذف شده بگذاری و این شد نتیجه همکاری ما. انشاءالله موفق باشیم.
دلیل شانزدهم
پستها را هرچند وقت یکبار بازنگری و دوباره نویسی کنم و اضافه کنم تا مطلب تکمیل شود.
دلیل هفدهم
از اینجا به بعد پشت سرهم بدون شمارش می نویسم.
به هر کامنتی اهمیت ندهم و غوغای بیهوده بلند نشود.!
افراط نکنم. در هرچیزی افراط نکنم ، حتی در دفاع از خود!
« هرچیز که از حد بگذرد از جان بکاهد! »
همانطور که به خودم حق می دهم به مخاطبان نیز حق بدهم.
مخاطب خودش پیدا میکند و نیازی به تبلیغ نیست. فقط محتوا باید غنی باشد.
« از تعارف کم کنم و بر مبلغ اندازم »
کامنت خصوصی جواب ندهم مگر آنکه لازم باشد وگرنه دلیل ندارد خصوصی بیان شود.
متاسفانه به من خیلی زود بر میخورد و این محصول رفتارهایی هست که دیدهام. بقول معروف :
من آن گلبرگ مغرورم که می میرم از بی آبی
این مورد در مورد من تقریبا حقیقت دارد ولی باید زیاده روی نکنم.
آنقدر توضیح ندهم و این را بدانم که :
« نرود میخ آهنی در سنگ! »
همچنین : « هرکس ، به زعم خود شد یارمن! »
« عدو شود سبب خیر ، اگر خدا بخواهد! »
در کلبه من اگر رونق نیست صفا هست!
غم گذشته را نخورم ، گذشته که از سر گذشت دیگه می شود سرگذشت!
این بیت فارسی با لهجه کُردی زیباست :
« همه کس زانی ای دنیا بی وفاست
این دنیا خوی هم محکوم به فناست »
این موارد را نیز باید ویژه در نظر بگیرم :
خواننده هنوز مرا نمی شناسد! نه خودم را! نه روحیاتم را! و نه نوع قلمم را! پس یک معرفی نامه خوب! حائز اهمیت است.
آنقدر روی مطالبم ترس نداشته باشم چون نوع قلمم و شیوه نوشتارم در حقیقت امضای منرا در داخل خودش دارد حتی اگر سانسور شود.
حالم خوب نبود چیزی ننویسم.
همیشه گریزی به پستهای قبلی بزنم ، این یکی از بهترین کارهاست.
کسانی یعنی بعضی از افراد مثل مار غاشیه هستند و کاری نمی توان کرد و اینان می گویند : « دیگی که برای من نجوشد! سر سگ درونش! قل قل بجوشد!» من بعنوان یک نویسنده باید با زبان خوش او را از این حالت دربیاورم یعنی : « زبان خوش ، مار را از سوراخش بیرون می کشد.! » سپس همه بیاد داشته باشیم که دل شکندن هنر نمی باشد. تا می توانیم دلی بدست آریم.
به اندازه سن مخاطبان و اندازهی معلومات و تجارب آنان توجه کنم ولی کمتر مخاطبی این موارد را بزبان می آورد.
تلفیقی از زبان اول شخص و سوم شخص بنویسم. متوجه شدم که هرگاه از زبان سوم شخص نوشتم اصلا کامنتی دریافت نکردم و هرگاه از زبان اول شخص نوشتم انواع کامنتها را دریافت کردم حالا چه خوب و چه بد!!!
دوست دارم همواره با سابقه ذهنی بنویسم و همین دلیل جذابیت نوشتههای منست ولی از این به بعد منابع نیز اضافه میکنم البته بمرور. شما هم می توانید در نظرات کمک کنید.
شعار من از روز اول بمانند فرانسوی ها بود یعنی اینکه روزی شانزده ساعت مطالعه کنم تا چکیده ای برای نسل خودم بنویسم و می دانم که افرادی هستند که قدر زحمات مرا می دانند و جالب آنکه بسیاری از آنان پنهانند مثل دوست همتبار کرد.
یادمان باشد که :
« دوست آنست که گیرد دست دوست
در پریشان حالی و درماندگی »
یا اینکه :
« دوست مرا یاد کند به هل پوکی! »
آدرس بلاگ اسکای مرا همه داشتند ولی فقط چندنفر بمانند دوست واقعی به من سرزدند و کامنت گذاشتند.
- ۹۹/۰۳/۱۱
سلام جناب اشخانی عزیز ، امیدوارم هرچه زودتر وبلاگتون مثه قبل پر رونق بشه و در یک جمله می خوام بگم لازم نیس همرو راضی نگه داریم